سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

کودکی آقا سینا

افعال و اصطلاحات سینا

چند وقته خواستم این پستو بذارم ولی فراموش کردم. سینا افعالشو به طرز بامزه ای که منحصر به خودش صرف می کنه که من و بابایی عاشق این طرز حرف زدنشیم و هیچ اصراری هم نداریم که درستشو بگه مثلا: بمر: بمیر کشیدم: کشتم    کشیده شد: کشته شد پزیده شده: پخته شده دوزیدی: دوختی کاریدم و گاهی هم کاشیدم: کاشتم پرنده شدم: برنده شدم   پرنده شد: برنده شد باخیدی: باختی می باخی: می بازی نافاژ: ماساژ ... (البته سینا کوچولوی ما کم کم که داره بزرگتر می شه فعلاشو هم درست تر بکار می بره.دوست داشتم بنویسمش که یادمون بمونه  )   ...
26 اسفند 1391

برف غیرمنتظره

سلام پنجشنبه ١٧ اسفند در آخرین روزهای زمستان ٩١ برف غیرمنتظره ای بارید و همه جا رو سفیدپوش کرد. پدرجونی و مادرجونی هم که معتقد بودن دیگه از این برفها اونم تو روز تعطیل کم پیدا می شه اومدن دنبال سینا که با بچه ها برن برف بازی جاتون خالی خیلی خوش گذشت.... بچه ها تا تونستند برف به مادرجون و پدرجون پرت کردند و حسابی همه رو خیس کردند سینا که عادت به دستکش نداشت همش با دستکشاش درگیر بود هر بار یه دستکش دستش می کردیم ولی باز موقع بازی از دستش در می اومد و عصابش خورد می شد ...
26 اسفند 1391

مهمونی

سلام ما رفتیم مهمونی خونه دوستم که یه دختر دوساله ناز ناز داشتند منظورم هانا خانمومه. جاتون خالی سینا حسابی بازی کرد. از بس که بیشتر با پسرا بوده و اسباب بازیهای پسرونه دیده بود همه اسباب بازیها و وسایلهای هانا واسش جدید و جذاب بود. کلی با آشپزخونه و قابلمه های هانا بازی کرد طفلی هانا هم که کلی منتظر اومدن سینا(به قول خودش سیما) بود سعی می کرد با سینا حرف بزنه ولی سینا نمونه کامل یک مرد بی احساس که فقط سرش به بازیهای خودش بود سرشو بلند هم نمی کرد هانا با دستش صورت سینا رو می گرفت سمت خودش می گفت به من نگاه کن ای جانم خیلی ناز بود و نمی دونید آخرش چه ضایع بازی در آورد می گفت من اینجا شب می مونم تو برو صبح بیا دنبالم. هرچی کلک سر هم م...
21 اسفند 1391
1